مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

مدیریت عاشقانه

همراه با مشاور مدیریت، همنوا با مدیریت عاشقانه

در سخنرانی ها از هنر قصه گویی استفاده کنید

هنر باستانی قصه گویی شفاهی این ارزش را دارد که برای یادگیری آن تلاش شود. زیرا هم برای گوینده و هم شنونده لذت آفرین است. این اصل هم در مورد قصه گوی بزرگسال صادق است هم کودک. به گفته جک مگوری " گستره قصه گویی به اندازه ای است که نمی توان آن را دست کم گرفت. بخش گفتن قصه روی مهم ترین جنبه آن انگشت می گذارد اما در عین حال، شامل گوش کردن، تصور کردن، اهمیت قایل شدن، قضاوت کردن، خواندن، مناسب سازی، خلق کردن و مشاهده کردن و به خاطر سپردن و برنامه ریزی است." 
حال اگر هنر قصه گویی بتواند به کمک مدیران در هنگام سخنرانی هایی که دارند بیاید بسیار راهگشا خواهد بود. همراه باشید با مشاور مدیریت در اشتراک گذاشتن نکاتی برای ارایه بهتر به هنگام سخنرانی ها ...

تو هیچی نمی شی! هیچی

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند. ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی، هیچی! مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد و خواست چیزی بگوید اما، سرش را پایین انداخت و رفت. برگه مجتبی، دست به دست بین معلم‌ها می گشت. اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود.

امتحان ریاضی ثلث اول:

پرسش: یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید.

پاسخ: مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما

پرسش: عضو خنثی در جمع کدام است؟

پاسخ: حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد و گره‌ای از کار هیچ کس باز نمی کند.

پرسش: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟

پاسخ: رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.

 معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد.

پرسش: نامساوی را تعریف کنید.

پاسخ: نامساوی یعنی، یعنی، رابطه ما با آنها، از مابهتران اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد.

پرسش: خاصیت بخش پذیری چیست؟

پاسخ: همان خاصیت پول داری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی!

پرسش: کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است؟

پاسخ: خط فقر که تولد لیلا، خواهرم را سریعا به مرگش متصل کرد. برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا، که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود.

معلم ریاضی،  ادامه نداد برگه را تا کرد، بوسید و در جیبش گذاشت.

مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود، برگشت با صدای لرزانش فریاد زد. آقا اجازه، گفتید هیچی نمی شیم؟ هیچی؟ بعد عقب عقب رفت، در حیاط را بوسید و پشت در گم شد...

عزاداری ناشنوایان در مشهد

راننده تاکسی مقابل معبر تنگی که ورودی‌اش نوشته «توحید 11» ترمز می‌زند و می‌گوید: «رسیدیم... رضوی 10 اینجاست.» در ورودی این فرعی، چراغ‌های مسجد نه چندان بزرگی روشن است که بر پیشانی‌اش نوشته؛ «مسجد امیرالمومنین(ع)» اما اگر از قدیمی‌های این محله بپرسید می‌گویند زمانی به این‌جا می‌گفتند: مسجد کرولال‌ها، شاید چون واقفش فردی ناشنوا بوده است. داخل مسجد غلغله است. چند نفر در راهرو ایستاده‌اند و ورودمان را بی‌هیچ حرفی و فقط با لبخندی بر پهنای صورت و دستی بر سینه خوشامد می‌گویند. ادامه ...

شایعه مضحک «پایان جهان» از کجا نشات گرفته است

تقویم مایاها در 21 دسامبر صفر می‌شود و دوباره از ابتدا آغاز به شمارش می کند، پس این صفر شدن تقویم به معنی پایان جهان نخواهد بود. ادامه ...

12-20-2012 11-28-12 AM

بزرگ ترین حسرت ها

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده:

اولین حسرت:

کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.

حسرت دوم:

کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.

حسرت سوم:

کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم.

حسرت چهارم:

کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم.

حسرت پنجم:

کاش شادتر می‌بودم.

یه تیکه زمین

بهشت از دست آدم رفت، از آن روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اونکس که یه جا از حق مردم خورد

کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدند

یه روز هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن

عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست

سرآزادگی مردن، ته دلدادگی میشه

یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه

کنار سفره خالی یه دنیا آرزو چیدن

بفهمن آدمی، یک عمر بهت گندم نشون می دن

بذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه

خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه

کسایی که به هر راهی، دارن روزی تو می گیرن

گمونم یادشون رفته، همه یه روز می میرن

جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم

همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم.

 

ترانه این شعر را با صدای محمد اصفهانی از اینجا دانلود کنید.