مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

هواشناسی سرخپوستی

مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد می ره به سازمان هواشناسی کشور زنگ می زنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور می ده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ می زنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور می ده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ می زنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟» 
پاسخ: چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن 

به نقل از رایانامه های رسیده به مشاور مدیریت

تحمل کمی سختی بد نیست

به نظر شما داستان مطرح شده در فایل های این مطلب می تواند واقعیت داشته باشد و آیا برای شما تجربه ای مشابه رخ داده است؟ برای دریافت فایل تصویری اینجا و برای دریافت فایل پاورپوینت اینجا کلیک کنید.

داستان تله موش

تصاویری که یکی از دوستان برایم ایمیل کرده بود را به خاطر جذابیت داستان و مرتبط بودن موضوع آن با مقوله مدیریت به صورت اسلاید هایی در آوردم و برای شما مدیر گرامی در اینجا قرار دادم. امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد. 

واقعا می توانیم طرحی نو در اندازیم

اکنون در این دنیای پر اندازه، در این هستی با این همه سازه، در این سرزمین طرح ریزی شده، در این روزگار زمانبندی شده، در این طبیعت با کیفیت، با این لطف بی حد و اندازه !

 

شایسته است همچون روزگاران گذشته کارها را به پیش بردن؟

چه نیازی است به تحولی ناشناخته؟

چرا این همه بی سر و سامانی؟

چرا این همه بی توجهی به نظم آسمانی؟

کجایند رابطه های سازنده؟

چه شدند ضابطه های نگهدارنده؟

چه شد وفای به عهد؟

کجاست اهداف از پیش تعیین شده؟

چه ضرورتی دارد کاری کنیم کارستان؟

چیست حاصل تفکر در بهره وری گوسفندان؟

اگر نبود چیدمان طرح ریزی شده اندام بدن، آیا داشتیم مثالی بی نقص از سیستمی بودن؟

چیست نتیجه کارها بدون طرح ریزی؟

چرا بی نیازیم از هارمونی برای رسیدن به خوشبختی؟ 

 

کاش داشتم پاسخ برای این همه پرسش تازه!

ولی امید دارم به ایده های دوستان از برای ساختن دنیایی بی نهایت ساده! 

خاطرات یک مشهدی

می گوید در اون سال ها سرباز بگیری بود و من رو بردند به سرباز خونه ای در مشهد… هنوز ۴۵ روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد. اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( ۱۸ کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را دویدم و رفتم پادگان … پادگان، که رسیدم دیدم گروهبان متوجه غیبت من و چند نفر دیگه شده ، که همه رو به خط کرد و گفت دور پادگان رو باید بدوید …  

شروع به دویدن که کردیم بعد از 1000 متر سرباز های دیگه خسته شدند، اما من دور کامل دویدم و ایستادم…! فرمانده ی گروهان که دویدن من رو ندیده بود، گفت مگه نگفتم دور کامل باید بدوی گفتم دویدم قربان … گفت فضولی موقوف ..!  دوباره باید بدوی…! خلاصه، دو دور دیگه به مسافت 8 کیلومتر دویدم و سر حال، جلوی فرمانده ایستادم و همین باعث شد مسیر زندگی ام تغییر کند…!
یک روز، من رو با یک جیپ ارتشی به میدان سعد آباد مشهد بردند ، برای مسابقه… رییس تربیت بدنی تا من رو دید، گفت: چرا کفش و لباس ورزشی نپوشیدی؟ گفتم: ندارم …!  

گفت : خوب برو سر خط الان مسابقه شروع می شه ببینم چند مرده حلاجی ؟
خلاصه با پوتین و لباس سربازی دویدم و دور اخر همه داد می زدن باریکلا سرباز … برنده که شدم دیدم همه می گن سرباز رکورد ایران رو شکستی …! من اون روز با پوتین و لباس سربازی رکورد ایران رو شکستم و بهم کاپ نقره ای دادن…! خبر رکورد شکنی من خیلی زود، به مرکز رسید و بهم امریه دادن تا برم تهران … با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان، خودم رو به دژبانی مرکز رسوندم و با فرمانده ی لشگر که روبرو شدم.

ادامه مطلب ...

یادداشت های گم شده

پس کجاست ؟
چند بار
خرت و پرت های کیف بادکرده را
زیر و رو کنم :
پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای اعتبار
کارت های دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه ی حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسط های وام
قسط های تا همیشه ناتمام...
پس کجاست ؟
چند بار
جیب های پاره پوره را
پشت و رو کنم :
چند تا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خوارو بار
صورت خرید جنس های خانگی ...
پس کجاست ؟
یادداشت های درد جاودانگی ؟