ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مسافر بودیم
ماشین مشکل داشت طبق معمول
گفتم خدایا یه جوری خودت ما رو برسون خونه مون نصفه شبی تو جاده و بیابون نمونیم
بعد به شوخی تو دلم گفتم حتا اگه راه داره دوتا فرشته محافظ بفرست اسکورتمون کنن
بعد خندیدم به حرف خودم
اتفاقاً ساعت سه شب تو راه موندیم و باطری خوابید به سلامتی
یه پیکان داغونی بالاخره نگه داشت
دوتا اصفهانی توش بودن
کمک کردند ماشین راه بیفته
بعد چون چراغها روشن نمیشد گفتن ما تا جایی که مسیرمون باشه میایم پشت سرتون تا نور بندازیم راه روشن شه
هم مسیر بودیم اتفاقاً
تمام سه ساعت راه اسکورت مون کردن تا رسیدیم
فهمیدم که فرشته حتما لازم نیست بال و لباس سفید و حلقه ی نور داشته باشه
که میشه فرشته اصفهانی باشه و پیکان داغون سوار شه و زیر شلواری بپوشه
که خدا هم شوخی سرش میشه انگاری
سایر مطالب آموزنده این وبلاگ پربار را اینجا مطالعه نمایید.