مشاور مدیریت

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛
مشاور مدیریت

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

آگهی جذب سرمایه گذار

مدیریت محترم، جالب است بدانید سال ها پیش عکسی را که در زیر مشاهده می نمایید انتشار یافت و گفته شده بود که این یازده نفر قصد راه اندازی یک شرکت را دارند و از علاقمندان به سرمایه گذاری خواسته بودند در صورت تمایل از یک دلار تا یک میلیون دلار می توانند در این شرکت سرمایه گذاری نمایند ولی پس از گذشت یک سال حتی یک نفر هم حاضر به سرمایه گذاری در این شرکت در شرف تاسیس نشد به نظر شما آیا شرکتی که این افراد تاسیس کرده اند به موفقیتی دست خواهد یافت؟ 

 

جالب است بدانید این عکس چند وقت پیش در اینترنت توسط مالکین شرکت منتشر گردید، این عکس که مربوط به دهه هشتاد می باشد موسسین بزرگترین و پولدارترین شرکت جهان یعنی مایکروسافت را نشان می دهد، نفر سمت چپ در پائین ترین ردیف متعلق به ثروتمندترین فرد جهان یعنی بیل گیتس در نوجوانی است. حالا بد نیست به عکس جدیدشون هم نگاهی داشته باشیم. این هم عکس جدیدشون ! (خبر ارسالی از سوی مدیر محترم ایثار خدادادی)

علل بیکاری در ایران

مدیریت محترم، حتما به خاطر دارید چند وقت پیش وزیر محترم کار فرمودند: علل بیکاری در ایران نداشتن مهارت یا تنبلی است. دو فیلم کوتاه زیر نقدی موشکافانه به این گفته دارد.  

فیلم اول - مهارت کارمند ژاپنی 

فیلم دوم -  مهارت کارمند اروپایی   

 

دنیا: از خودتان پذیرایی کنید.

این داستانی است در مورد اولین دیدار " امت فاکس"، نویسنده و فیلسوف معاصر، ‌از رستوران سلف سرویس، هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفت.

وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هرچه لحظات بیشتری سپری می شد ناشکیبایی او از اینکه می دید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به اوندارند، شدت گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می کردکسانی که پس از او وارد شده بودند در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.

وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، نزدیک شد و گفت: " من حدود بیست دقیقه است که در ایجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند؟

مرد با تعجب گفت: " ولی اینجا سلف سرویس است" سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد به آنجا بروید، یک سینی بردارید هر چه می خواهید انتخاب کنید، پول آنرا بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آنرا میل کنید! "

امت فاکس که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد. در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم از اینکه چرا او سهم بیشتری دارد که هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه می خواهیم برگزینیم.

وقتی زندگی چیز زیادی به ما نمی دهد به دلیل آنست که ما هم چیز زیادی از او نخواسته ایم. ارسال شده از سوی یکی از مدیران محترم

محل کار یا خانه

مدیریت محترم، به نظر شما آیا می توان محیط کار را به گونه ای ساخت که رفتاری مشابه این نماهنگ پیش نیاید؟ البته بعضی ها یک کارهایی کردند. (برای دیدن تصاویر بیشتر عبارت Google office را گوگل کنید).
 
 

حاجی‌آقا

توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمی‌خواهی جزو چاپیده‌ها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه می‌کنه و از زندگی عقب می‌اندازه! فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن! چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی است، تا بتوانی حساب پول را نگه‌داری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری، با مردم طرف بشی، از من می‌شنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا می‌توانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر! از فحش و تحقیر و رده نترس! حرف توی هوا پخش می‌شه، هر وقت از این در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ پررو، وقیح و بی‌سواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز باید خورد! سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هرکس و هر عقیده‌ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی!.... کتاب و درس و اینها دو پول نمی‌ارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی می‌کنی! اگر غفلت کردی تو را می‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه !

بخشی از کتاب حاجی‌آقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچک‌ترین فرزندش درباره نحوه کسب موفقیت در ایران نصیحت می‌کند. لطفا شما یک عکس واسه این مطلب پیشنهاد دهید.

تبرتان را تیز کنید

روزی هیزم شکنی در یک شرکت چوب بری دنبال کار می گشت و نهایتا" توانست برای خودش کاری پیدا کند. حقوق و مزایا و شرایط کار بسیار خوب بود، به همین خاطر هیزم شکن تصمیم گرفت نهایت سعی خودش را برای خدمت به شرکت به کار گیرد. رئیسش به او یک تبر داد و او را به سمت محلی که باید در آن مشغول می شد راهنمایی کرد. روز اول هیزم شکن 18 درخت را قطع کرد. رئیس او را تشویق کرد و گفت همین طور به کارش ادامه دهد. تشویق رئیس انگیزه بیشتری در هیزم شکن ایجاد کرد و تصمیم گرفت روز بعد بیشتر تلاش کند اما تنها توانست 15 درخت را قطع کند. روز سوم از آن هم بیشتر تلاش کرد ولی فقط 10 درخت را قطع کرد. هر روز که می گذشت تعــداد درخت هایی که قطع می کرد کمتر و کمتر می شد. پیش خودش فکر کرد احتمالا" بنیه اش کم شده است. پیش رئیس رفت و پس از معذرت خواهی گفت که خودش هم از این جریان سر در نمی آورد.
رئیس پرسید: آخرین باری که تبرت را تیز کردی کی بود؟
" هیزم شکن گفت:" تیز کردن؟ من فرصتـی برای تیز کردن تبرم نداشتم تمام وقتم را صرف قطع کردن درختان می کردم!

رییس جمله ای را که از آبراهام لینکلن به خاطر داشت و در دفتر کار خود یادداشت کرده بود به او یادآور شد و گفت: اگر من تنها ۹ ساعت برای بریدن درختی وقت داشتم ۶ ساعت آن را صرف تیز کردن تبرم می کردم!