مشاور مدیریت

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛
مشاور مدیریت

مشاور مدیریت

مدیریت محترم؛ برای هر مساله ای راه حلی وجود دارد خوشحال خواهم شد در یافتن راه حل ها با شما همراه باشم. ؛تفکر - تلاش - توکل؛

نکته های اخلاقی ممیزی

گاهی اوقات در ممیزی های صدور گواهینامه یا ممیزی های مراقتبی استانداردهای سیستم های مدیریت مانند ایزو 9001 و ایزو 14001، دیده ام که ممیز به اصول اخلاقی و نکات حرفه ای ممیزی هیچ گونه توجهی ندارد و ممیزی را به گونه ای پیش می برد که در پایان برای ممیزی و ممیزی شونده و دیگر دست اندرکاران مانند مدیر ارشد سازمان و احیانا مشاور هیچ گونه رمق و انگیزه ای برای تداوم کار و رسیدگی به عدم انطباق های احتمالی باقی نمی ماند.

اگرچه استاندارد پشتیبانی کننده و راهنمای منتشر شده توسط سازمان ایزو به این نکات مهم و حرفه ای توجه داده است لیکن به خاطر اینکه ممیزی در کشور ما از حالت حرفه ای و مناسب خودش خارج شده و در اکثر اوقات ابزاری شده برای پول درآوردن به این گونه مسایل توجهی نمی شود. برای اثبات این ادعا توجه شما را به نکاتی که در استاندارد ایزو 19011 که راهنمایی برای ممیزی است جلب می نمایم. لطفا پس از خواندن این نکات خودتان قضاوت نمایید که ممیزین تا چه حد به این نکات توجه می نمایند و اگر تجاربی در این خصوص داشتید برای اطلاع دیگران از ثبت آنها در اینجا دریغ نفرمایید.

توصیه های ایزو 19011 را در اینجا مطالعه نمایید.

تقویم های مرداد 1391

برای دریافت فایل های تقویم مرداد 91 اینجا کلیک کنید.

تقویم های مرداد ماه 1391

ساندویچ با لبخند اضافه

ایستاده‌ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. نوبتم که می‌شود فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌گیرد و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌رود سراغ نفر بعدی. می‌ایستم کنار، زیر سایهء یک درخت و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌اند نگاه می‌کنم. 

آقای فروشنده خندان صدایم می‌کنم و غذایم را می‌دهد، بدون آن که حرفی از پول بزند. با عجله غذا را، سرپا و زیر همان درخت، می‌خورم. انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم، انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم کل پروژه‌های این مملکت از خواب بیدار و بعدش به اغما می‌روند. می‌روم روبروی آقای فروشنده خندان که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ام را به خاطر سپرده است. می‌شود ٧٢٠٠ تومان! یک ١٠ هزار تومانی می‌دهم و منتظر باقی پولم می‌شوم. ٣٠٠٠ هزار تومان بر می‌گرداند. می‌گویم ٢٠٠ تومانی ندارم. می‌گوید اندازه ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خنده‌ام می‌گیرد. خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: "این که بیشتر شد. حالا من ١٠٠ به شما بدهکارم!" تشکر و خداحافظی می‌کنم و موقع رفتن با او دست می‌دهم.

انگار هنوز هم از این آدم‌ها پیدا می‌شوند، آدم‌هایی که هنوز معتقدند لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است. لبخند زنان دستانم را می‌کنم توی جیبم و آهسته به سمت شرکت بر می‌گردم و توی راه بازگشت آرام زیر لب می‌گویم: "آخیش! به به!"

منبع: از ایمیل های دریافتی مشاور مدیریت