ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
• هر روز هزاران سیب در اطراف ما از درخت فرو می افتد ولی آنچه وجود ندارد دیدگان نیوتنی است (وفا غفاریان، غلامرضا کیانی، استراتژی اثر بخش)
• برای اینکه ماهیگیر خوبی شوید، باید بتوانید مثل یک ماهی فکر کنید.(جک تراوت، ترجمه احمد امیر شاهی، شرکت های بزرگ، مشکلات بزرگ)
• تقلید مو به مو از رقیب، بهترین فرصت برای از دست دادن سرمایه است.(تام پیترز، ترجمه محمد ابراهیم محجوب، مدیران برجسته سخن می گویند.)
• پر اهمیت ترین کارها، هرگز نباید قربانی کم اهمیت ترین کارها بشوند (گوته)
• حتی ته مداد رئیس هم یک پاک کن چسبیده است، پس اشتباهات خود را بپذیرید.(پرومودباترا، ویجی باترا، مدیریت کارکنان)
• صعود دسته جمعی به قله آسانتر است ( بلانچارد، موچینک ، قرص مدیریت)
نویسنده: پاتریک لنچیونی برگرداننده به فارسی: مهندس فضل ا... امینی منبع:مدیریت پروژه
پاتریک لنچیونی معتقد است بزرگترین چالش فراروی هر مدیرعامل، یا هر رهبر، پرهیز از غلتیدن در دام گرفتاریهای روزانه و ریزهکاریهای کسبوکار است.
او معتقد است برای غلبه بر این چالش باید در رفتار خود تجدیدنظر کنیم و بر پنج وسوسه غالب شویم:
o باید بهجای تلاش برای رویینتنی و آسیب ناپذیر شدن، اعتماد کنیم.
o باید اختلافنظر را بر سازگاری و همرنگی ترجیح دهیم.
o باید دنبال شفافیت باشیم نه کسب یقین و قطعیت.
o باید مسئولیت خواستن را بر کسب محبوبیت ترجیح دهیم.
o باید کسب نتیجه را بر حفظ شأن و منزلت خود مرجح بدانیم.
لنچیونی، در ضمن روایت حکایتی گیرا و پرکشش، ما را با ابعاد و عواقب گرفتار شدن در چنگال وسوسهها آشنا میکند و در هر مورد، رهنمودهایی سودمند عرضه میدارد.
• مدیرعامل موفق کسی است که بهجای رویینتن شدن، به همکاران خود اعتماد میکند.
به من بگو من فراموش می کنم.به من نشان بده من به خاطر می سپارم.من را درگیر کن من می فهمم. ؛ضرب المثل چینی؛
مهم نیست شما چه کسانی را می شناسید؛ مهم آن است که شما را چه کسانی می شناسند. ؛تئودور لویت ؛
بجای شغل؛در پی مشتری باشید. اگر انسان بتواند محصولی عرضه کند که خواهان داشته باشد؛از بیکاری نجات یافته است. چارلز هندی- از کتاب روح تشنه
انسان در بازی گاهی می برد و گاهی چیز یاد می گیرد.
؛رابرت کیوساکی-شارون لچتر؛ از کتاب بابای دارا؛ بابای نادار