ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حدودن 1 ماه پیش وقتی مامان داشت از خرید برمیگشت، یه پسربچهی 10و12 ساله توی کوچه این برگه رو بهش داد. یکی از معصومانهترین چیزهاییه که من توی عمرم دیدهام. مثل اینکه این طفل معصومها حتا یه نفرو نداشتن که براشون این چند خطو تایپ کنه یا شاید از ترس مسخره شدن نمیخواستن از بزرگترهاشون کمکی بگیرند. به هر حال من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. میدونین، یاد خواهرزادهی خودم افتادم که یه پسر 13 سالهی تپله و جز پلیاستیشن بازی کردن و گیم نت رفتن و تنبلی و مسخرهبازی هیچ کاری ازش بر نمیآد. ای کاش وبلاگم ویزیتور بیشتری داشت. به هر حال اگه ساکن شیراز هستید و خونتون دور و بر فلکه اطلسیه میتونید به این مردان جوان سفارش خرید بدید. اگه شمارهشون خوب مشخص نیست اینه: 09355335019
راستی وقتی رفته بودم اسکنش کنم روم نمیشد اینو بدم دست آقاهه. برگه رو گرفت، گفت منظورتون اینه که میخواین تایپش کنین؟ گفتم نخیر. همینو میخوام اسکن کنید.
جانی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.چند رستوران گران قیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: ”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”.
جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
جانی معترض شد: ”ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: ”من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و جانی پاسخ داد: ”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!”و سپس به آرامی از آنجا خارج شد. برای مشاهده سایر مینیمال های مدیریت اینجا کلیک کنید.
مدیران گرامی، نمایندگان محترم مدیریت سازمان های تولیدی و خدماتی و مشاوران گران سنگ پیاده سازی استانداردهای خانواده ایزو
شاید تا کنون حین انجام ممیزی های خارجی برای ثبت گواهینامه استانداردهای ایزو با مشاهده چنین گفتگویی بارها و بارها روبرو شده باشید. شاید هم نه ! نظر شما چیست؟
یکی از مشتری هام می گفت ما واقعا عاشق طراحی وب سایت هستیم. با این حال آیا شما می تونید وب سایت ما را بی حاشیه تر بسازید؟ مشتری های ما نمی تونند به خوبی با اینترنت کار کنند و از همه قسمت های سایت ما استفاده نمی کنند.
بهش گفتم دقیقا به چه چیزی اشاره دارید؟ رو به من گفت ما به قسمت رمز ورود (login) احتیاجی نداریم. هیچ کدوم از مشتری ها از اون قسمت استفاده نمی کنند. بهش گفتم ولی اون قسمت یک الزام کسب و کار الکترونیکه و من مطمئن نیستم که شما بتونید بدون اون به ازای ارایه محصولاتتون وجهی را دریافت کنید چون نمی تونید مشتری ها را شناسایی کنید.
گفت حتما همین طوره که می گید چرا که شما طراح وب سایت هستید و این هم یک شغل خیلی بزرگیه، ولی من مطمئنم شما می توانید اصلاحاتی انجام بدید. کافیه به گوگل نگاهی داشته باشید. شما برای ورود به سایت گوگل نیازی به رمز ورود ندارید ولی آنها خیلی خیلی زیاد پول در می آرن!